۲۹ آذر ۱۳۹۲

تآ تر بدون تمـا شـاگر ، همه بازيگر



چاپ اول:  روزنامهء شرق: شماره های ۲۹و۳۰ آذر۸۴ // بازنشر آنلاین-  با تغییر تصویر و چند تغییر جزیی

"نمایش روانشناختی" و جنبه های آن 

 

اگر چه تصور عمومی از تاتر، اجرای نمايش بر صحنه و برای تماشاگر است. اما واقعيت اين است كه از حدود دههء سوم قرن بيستم ، شكل ديگری از نمایش  پا به عرصه گذاشت كه تماشاگر در آن جايی نداشت . نمایشی كه ابداع آن را به ابتكارات خاص" مورنو" نسبت ميدهند. مورنو،روانشناسی شيفتهء نمایش بود كه در فلسفه، جامعه شناسی، و مذهب نيز مطالعاتی عميق داشت و صاحب نظر بود. او پی برد كه هنر نمایش ظرفيت های مهمی برای هدف های روانشناختی دارد، و بدنبال آن دست به ابداع تمرين و بازی هايی نمايشی زد كه منجر به ايجاد شاخه ای خاص در نمایش شد. شاخه ای كه امروز با عنوان كلی"نمایش روانشناختی"  (سايكودرام) شناخته می شود. در اين فعاليت نمایشی تماشاگری در کار نیست و يك گروه به بازی های نمایشی در جمع خود و برای خود می پردازد، و موضوع آن زندگی و تمايلات خو د گروه بازيگران است. ويژگی ديگر و بسيار خاص اين نوع نمايش؛ نتيجه و كاربرد خاص آن است. نتيجه و کاربردی  كه اگر نتوان گفت در اجرای نمايش صحنه ای و برای تماشاگر بكلی غايب است، می توان گفت كه ابعاد و تعريف آن با اين گونه نمایش شباهتی ندارد، و به عبارتی نتيجهء حاصل از اين نمایش از جنس و جوهرهء ويژهء خود برخوردار است، نتيجه ای كه اولا  مستقيما  متوجه همان بازيگرانی است كه در جمع خود بازی می كنند و دوما ً نتيجه ای اصولا  از جنس دستاوردهايی است كه روانشناسی به دنبال آن است.
اصطلاح فارسی "نمایش روانشناختی" برابرنهادی آزاد برای سایکودرام(psychodrama)  است، اين واژهء انگليسی تا مدت ها (حتی گاهی امروزه ) به "تاتردرمانی"یا "نمایش درمانی" ترجمه شده است. اما واقعيت اين است كه "نمایش درمانی"  فقط جزيی و شاخه ای در درون اين مفهوم است. خود اين واژه اشاره ای مستقيم يا تخصصي به "نمایش درمانی" ندارد و تركيبی ساده از دو واژهء عام "نمایش " و "روان" (روان- نمایش) است. دكتر حسن حق شناس و دكتر حميد اشكانی كه از اولين كسانی هستند كه به ترجمه های تخصصی در اين زمینه پرداخته اند ، در پیش گفتار کتاب "درون پردازی"(که ویرایش قدیمی تر آن در سال 1370با نام "تاتر درمانی" به چاپ رسیده است) چنین می گویند: واژه "تاتر درمانی"  در مقابل "سایکودرام" تا حدودی نارساست،  وسپس اضافه میکنند:«"سایکو درام" به بیماران محدود نمی شود ، بلکه این پدیده در موقعیت های آموزشی ، مشاورهء ازدواج ، مشکلات مراکز صنعتی به کار می آید» . به این مجموعه میتوان اضافه کرد که این نمایش در بسیاری زمینه های مشاوره ونیز آنچه که امروز به عنوان "مهارت های رفتاری" شناخته می شود و  همچنین توسعه وشکوفایی عواملی مثل؛احساس، ادراک،شناخت و تخیل برنامه های اساسی دارد ،ضمن آنکه تفریح و تفننی است که در بازسازی آرامش وتعادل روانی بخوبی مؤثر است از همین رو "سایکو درام" بسیار فراتر از حوزهء "نمایش درمانی" است و این شیوه تنها شاخه ای از آن است و  برابر نهاد "نمایش روانشناختی" با درونمایه و اصل واژهء "سایکودرام" همخوان تر است[1]
اما کاربرد "نمایش درمانی" در ایران بسیار محدود بوده و هست. یکی دو نهاد موجود نیز در واقع به عنوان نهادهایی نمونه ای فعالیت می کنند . "نمایش درمانی" از روش شناسی تخصصی و خاص خود بر خوردار است و جلسات آنرا کارگردانی که متخصص روانشناسی بالینی و یا متخصص در گرایشی که روانشناسی شخصیت زمینهء اصلی آن است هدایت می کند. وی البته باید درزمینهء نمایش نیزاز شناخت تخصصی لازم برخوردار باشدومانند کارگردان هنری تاتر، توان مقدمه چینی و برانگیختن درون بازیگر وایجاد میل وشوق به بازی خلاق را داشته باشد،او باید رفتارها، معانی نهفته وعواطف را بـه زبان نمـایشی (دراماتیـک) بشناسـد واتفـاقات زنده وفی البداههء جریان بازی را به شکلی خلاق جزیی ازبازی و نمایشی کند که با هدفی درمانی جریان دارد. و به اصطلاح با کالبد شناسی رویدادها که طی آن هدفی روانشناختی با زبانی نمایشی دنبال می شودآشنایی کافی داشته باشد و درهمه این زمینه ها دستیاریا دستیاران خودرا بخوبی به کار گیرد.
 جنبهء دیگری از"نمایش روانشناختی" شاخهء بسیارمهم   "نمایش شکوفایی" یا          "نمایش   خلاقیت" (creative drama) است که با نام "تاتر خلاق" نیز معرفی می شود ، نامی که هر چند ترجمهء واژه به واژهء امانت داری است اما گمان نمی کنم مفهوم آن را به درستی منتقل کند. این شیوهء نمایشی بر حوزهء سنی کودکان تا جوانان تأ کید خاصی دارد، و بیشتر تمرکز این نوشته نیز متوجه آن است. در این نمایش آن گونه که در "نمایش درمانی"رایج است کار تخصصی روانشناختی بطور مستقیم مطرح نیست، بلکه روانشناسی در طرح وبرنامه ریزی های کلان آن نقش اساسی دارد. برنامه های این تاتر، رها شدن در دنیایی از بازی های حرکتی، شعر و ترانه، و بازی های نمایشی است، در بازی های حرکتی، هدف هایی مانند رسیدن به رشدوخلاقیت  ذهنی و جسمی (و در مسیری از ساده به پیچیده) دنبال می شود. در تمرین هایی مثل بازی های نمایشی، مهارت های رفتاری وشناختی که با هدف درک روشن تر فرد از خود، بخصوص جنبه های پنهان ماندهء خود (از جمله استعدادها، خواسته ها و عواطفی که همیشه به راحتی خود را نشان نمی دهند) و نیز درک بهتر دیگران، و محیط. ویا پس زدن بعضی عوامل مزاحم درونی که راه بروز توانایی های نهفته در شخص را می بندند، که از جمله می توان به رشد مهارت های لازم برای کار گروهی اشاره کرد. به طوری که فرد با مهارت وتسلط بیشتری در جمع وبا جمع کار، زندگی، شادی، رقابت وهمکاری کند.از جهتی دیگر این بازی های نمایشی عرصه ای برای برون ریزی هیجان هاست، که یکی از نیازهای زیستن است، زیرا عواطـف،غرایز و نیروهای درونی ما چنان زایـش و انباشتگی پر باری دارند که فعـالـیت های عادی زیستن نمی تواندآنها را بخوبی آزاد کند و تعادل لذت بخش و آرام کننده ای را بسازد و این کار نمایشی با رها سازی فرد در دنیایی از شعروترانه ، حرکت،بازی و نمایش مانند فعالیت های دیگری همچون ورزش، تفریح، آثار هنری، هم صحبتی (که بخـصوص زن ها از آن بهره می برند)، از جمله بستر های لذت بخش رها سازی هیجان هاست. واین برنامهء نمایشی در محدودهء ماهیت و تعریف خود سهمی از این نقش را برآورده می کند.
اما "نمایش شکوفایی" واقعا ً چگونه به این هد ف ها دست پیدا می کند؟
فرض کنیم در یک بازی "شعر وحرکت" از گروه می خواهیم که همراه با خواندن این جمله به تصویر آن با حرکت نیز بپردازد:
آب جاری بود /  ماهی ها در آب بازی می کردند.
در این لحظه بچه ها به بازی جاری شدن آب مشغول می شوند. ذهن و جسم آنها در بازی ساختن تصویری از جریان آب فعال می شود،و همزمان با حرکت سـازی، ذهن بر خواندن آوای ترانه مانند آن نـیز متمرکـز می شود.  لحظـه ای بعـد مـوضـوع عوض می شود و وارد بازی ماهـی ها می شویم،  ذهن به سرعـت موضـوع فعـالیت ابتکاریش را عـوض می کـند وجسم نیز هماهنگ با آن و فی البداهه بازی ماهی ها رااجرا می کند. این تمرین که ذهن همزمان با خواندن در ابداع حرکا تی برای جریان آب و بازی ماهی ها  تلاش می کند، عاملی برای رشد بنیهء ذهن، جسم و تقویت رابطهء متقابل آنها ست
در حاشیهء این تمرین جنبه های متنوع و مهمی میتواند مورد توجه اداره کنندهء جلسه قرار گیرد. شاید پیش از شروع، وی برای انتخاب دلنشین ترین آوا از همه بخواهد که تک، تک و به تنهایی شعر را با لحن دلخواهشان بخوانند. معمولا ً کسانی از این جمع خیلی خوب و زیبا می خوانند و بر عکس کسانی دیگر آنقدر بد که حتی ممکن است  خنده دار شود، خب،  کسی  که بد خوانده است و باعث خندهء جمع به خود شده چه حسی پیدا میکند؟ بعضی ها بی تفاوت اند و حتی ممکن است خود نیز مثل دیگران به کار خود بخندند و بزودی هم فراموش  کنند. اما کسی دیگر ممکن است از این خنده و تمسخر احساس حقارت کند. پس او یکی از آن کسانی است که از این نتوانستن ، مثل بعضی دیگر با شوخی وخنده نمی گذرد. و دراین صورت این لحظات می توانند یکی از بدترین لحظات زندگی اوباشد. اداره کنندهء جلسه باید با ذکاوت این چیزها را زیر نظر داشته باشد و با شناختی که از افراد گروه دارد، می تواند تمرین دیگری  بدهد که این بار او(همان کسی که باعث خندهء دیگران  شده) بازیگرموفق، نسبتا ًموفق و یا تحسین برانگیز تمرین و بازی جدید باشد(ازهمین رو بسیارمهم است که اداره کنندهء جلسه حوزهء توانایی هر کس را نیز بشناسد).  در اینجا و پس از این موقعیت، احساس رضایت ولیاقت می تواند جبرانی برای آن حس حقارت شود و احتمالا ً در این بازی جدید کس دیگری مایهء خنده می شود. تکرار این تحقیرها، تحسین ها، بی تفاوتی ها، سرانجام می تواند معنای کارو موفقیت، و نیز رقابت را برای او بسیار نسبی تر از شکست مطلق یا کامیابی مطلق کند، به علاوه دریابد که همه کس در معرض توانستن ونتوانستن است و اصولا  هر کس در محدوده ای خاص تواناتر است ، پس ریشهء تولید احساس خود کم بینی و یا احساس حقارت در او ضعیف تر خواهد شد. تکرار پی در پی این بازی ها مطمئنا در جریان واقعیت زندگی کار ساز است. هر چند باید گفت که این نمایش و بازی های نمایشی به تنهایی عامل دگرگونی و ساختن شخصیتی سالم تر و تواناتر نیست، اما در جامعه ای که زنجیره ای از برنامه‌های رشد و سالم سازی فعال است، این بازی و نمایش به عنوان یک حلقه از زنجیره و در حد خود نقش سازنده ای دارد. تمرین بالا نتیجه ای از جنس و جوهرهء دیگری نیز میتواند داشته باشد، وآن رسیدن به احساس آرامش نشاط بخشی است که حاصل زندگی با زیبایی و آفرینش زیبایی است. بویژه که یکی از عناصر بازی "آب" است، بازیگر با شناور شدن، بازی وپیچ وتاب های رؤیایی در پاکی و زلالی آب به آرامش و رهایی نشاط بخشی دست می یابد. در این میان نقش کارگردان (مربی نمایشی) برای اینکه بازیگران به درونی ترین لایه های حسی این بازی دست یابند بسیار تعیین کننده است. در اینجا لازم است رشتهء کلام را قطع کنم و در بارهء بعضی ویژگی های اداره کنندهء جلسه یاد آوری هایی داشته باشم؛ او خود باید از رشد وبلوغ فردی لازم برخوردار باشد و نباید دچار لغزش تبدیل شدن به منبع قدرت در گروه شود، بخصوص که گاهی توجه خاص  گروه به اونیز میتواند زمینه ساز وتقویت کنندهء این احساس شود. وبهیچوجه نباید بنا به سلیقه (یا به هر دلیل دیگر)به چاله (چاه) چالش ومعارضه عصبی با اعضاء (بازیگران) گروه کشیده شود، و چه بهتر که درخمیرهء خود از نوعی  وارستگی لازم برخوردار باشد. در بخشی ازاین موارد حمایت نهاد برگزارکنندهء این برنامه ازعضو گروه ونیزحمایت های تخصصی وبنا بر ضرورت های حرفه ای از اداره کنندهء جلسه نقش مهمی دارد.
در کنار بازی های شعر وحرکت، بازی های نمایشی هم بخش مهمی از برنامه های "نمایش شـکوفایـی" است.  یک بازی نمایشـی می تواند اجرای اتـفاقی واقعـی و  بازی تجربه‌ای  بسیار سـادهء زندگی یکـی از آنهـا باشــد. مثلا ً مغـازه داری کـه تـوانسـته او را در منگنـهء شـرم بگـذارد یا از عـدم اعـتماد بنفس او سوء استفاده کرده و او را ناچار به خرید چیزی کند. گروه نمایش میتواند یک بار عین این اتفاقی را که برای یکی از آنها پیش آمده بازی کند. اما این اتفاق در ضمن مثل خمیری است که قابلیت پذیرش شکل های مختلفی را دارد و بکمک تخیل وتجربه های زندگی، هر کس میتواند آنرا به شکل های دیگری تغییر دهد. و گروه شکل های مختلف آنرا بازی کنند. از جمله اینکه یک بار داستان راطوری تغییر دهند که در آن فروشنده نتواند خریدار را در منگنهء شرمندگی قرار دهد، و در واقع خریدار، اعتماد بنفس یا مهارت و توانایی بیشتری برای اعمال خواسته و میل باطنی خود نشان دهد. دراجرایی دیگر، ممکن است خریدار پس از پرداخت پول بلافاصله پشیمان شود ومصمم به پس دادن جنس بشود، اما نهایتا ً کار به پرخاش و خشونت یا زد وخورد بکشد. داستان حتی می توان دسر ازطنز در آورد و مثلا ً مشتری نه تنها چیزی نخرد بلکه با مهارت جنس بنجل خود را به او بفروشد (از پرداختن به اینکه آیا احتمالا ً ممکن است بازی هایی بدآموز باشند میگذرم) .این شکل های گوناگون که هر کس با شیوه، یا ضعف وتوانایی های رفتاری خاص خود آنرا بازی می کند در واقع چیزی نیست جز نمایش گستردگی و تنوع واقعیت و در نهایت زمینه ساز تسلط بیشتر بازیگران بر واقعیت زندگی می شوند. بازی مکرر نحوه‌های مختلف برخورد وتماشای مکرر چگونگی برخورد دیگران، میتواند فرهنگ رفتارشناسی تک تکِ افراد گروه را گسترش دهد و به عبارتی آنها را به واکنش های عاطفی یا منطقی مناسب و از پیش دانسته مجهز کند. و مهمتر از این، زمینه ساز رشد و توانایی آنها در شناخت از خود، شناخت دیگران (که معمولا ً و از آنجا که شخص بیشتر غرق در خود ونیازهای خوداست از آن غافل میماند، در حالیکه این شناخت در درجهء اول به رفتارهای معنی دارتر ومؤثرتر خود وی کمک می کند). ونیز این  بازی ها زمینه ساز شناختی خلاق تر از محیط، شرایط و موقعیت های مختلف واقعیت است، وبه جهتی مثل حل کردن مسایل فرضی ریاضی است که در نهایت نوعی هوشیاری وسرعت انتقال را در شخص رشد می دهد تا در واقعیت زندگی و در هر لحظه از اتفاق یا ارتباط جنبه های مختلف یک موقعیت را بهتر بشناسد وبرای رفتاری مناسب تر توانایی و ابتکار عمل بیشتری نشان دهد.
اما با همهء این ها "تاتر شکوفایی" اصلا ً به حوزهء مشکلات عمیق رفتاری (مشکلاتی که مرز ساده و سطحی راپشت سرگذاشته اند)، و روان نژندی ها((neurosis وارد نمی شود ودر این زمینه برنامه ای ندارد. و اصولا ً جنس و نوع انزواجویی، خودکم بینی، شرم ودیگر مواردی که در بحث "نمایش شکوفایی" به آنها اشاره شد، با آن انزواجویی، افسردگی، خودکم بینی، وپرخاشگری یا مواردی دیگر به معنایی که در اختلالات شخصیت و روان نژندی ها مطرح است ماهیت بکلی متفاوتی دارد، و کلمات مشترک نباید باعث گم شدن موضوع  "نمایش شکوفایی" شود، این شیوه نمایش روی بنیه‌های سالم وآمادهء شکوفایی شخصیت کار می کند و نهایتا ً می خواهد شخصیت استحکام بیشتری یابد و در واقعیت زندگی کارآیی بهتری از خود نشان دهد. هرچند که تلاش می کند تا ضعف ها و رنجوری هایی را که اساسا ً منشائی سطحی دارند و برسطح زمینه‌های توا نایی نشسته اند، در حد توان پاک  کند. و این با پرداختن به انواعی ازاختلال های شخصیت و روان نژندی ها، بکلی متفاوت است. به عنوان مثال در بازی "آب جاری بود..."همانطور که گفته شد ممکن است بازی یکی از بچه ها مایهء خنده یا احتمالا ً تمسخر دیگران شود، و دیدیم که کارگردان(مربی نمایشی) مجموعه ای از راهکارها را برای بالا بردن اعتماد بنفس و ارتقاء  روحیه فرد مورد تمسخر وسالم سازی جو گروه به کار می بندد. اما گاهی ممکن است کسی پیدا شود که در حدی افراطی دست به تمسخر و تحقیر دیگران بزند، و نه فقط در همان لحظات بازی بلکه تا روزها و مدت ها این اتفاق را با پی گیری و اصرار گزکی برای تحقیر او کند و حتی ممکن است دیگرانی را بازیچهء خود کند و به بازی تحقیر او بکشاند. این گونه ناهنجاری ها هرچند نادرند، اما نه فقط در زمینهء تحقیردیگران بلکه ممکن است در شکل های رفتاری مختلفی بروز کنند، مثلا ًممکن است کس دیگری احساس زبونی بیش از حدی از خود نشان دهد ویا کسانی به دنبال برتری جویی وسرترشدن های افراطی باشند ونظم بازی هارا بهم بزنند. یا کسی دیگر دچار تردید ودودلی های افراطی وشدید باشد. چنین حالت های افراطی وخاص که ضمنا ً جواب مثبتی به نوع بازی ها وچاره اندیشی های اداره کنندهء جلسه نمی دهند احتمالا  (فقط احتمالا) میتوا نند گویای وجود مشکلی جدی تر، از نوع روان رنجوری و اختلالات شخصیتی باشند. که تشخیص قطعی وکار بر روی آنها درحوزهء صلاحیت برنامهء "نمایش شکوفایی" نیست. هر چند چنانچه این برنامه در مجموعه ای با برنامه ریزی ومدیریتی پیشرفته اداره شود، کارگردان(مربی نمایشی) طبیعتا ً آنرا با مشاوریا نهاد برگزارکنندهء برنامه مطرح می کند. گذشته از اینکه این رفتارها لزوما ً دلیلی بر کنار گذاشتن او از شرکت در"تاتر شکوفایی" نیست.
 اما تا آنجا که به شاخه‌های"نمایش روانشناختی" مربوط میشود، اختلالات شخصیت و روان رنجوری ها(neurosis) در حوزهء کار "نمایش درمانی" است که با روش شناسی تخصصی خود به زمینهء وسیعی از اختلالات شخصیت می پردازد. مشکلات و روان رنجوری هایی که در یک جمع بندی کلی و عمومی از دیدگاه های روان- آسیب شناسی ریشه در: بهره نبردن کافی فردازمحبت سالم وصمیمی خانواده درکودکی، ونیز تحمل تحقیرو تبعیض های اساسی وعمیق در دوران کودکی و در خانواده دارد. و از جهتی دیگر ریشه در تحقیر و تبعیض هایی دارد که بنا بر سنت وفرهنگ جامعه و یا توسط نظام های سیاسی بر فرد تحمیل می شود. تحقیر و تبعیض هایی که برحسب نژاد، طبقهء اجتماعی ، مذهب، نوع اندیشه و باورها، به ا فراد ویا  گروه هایی از جامعه تحمیل می شود و در این جریان پاره ای افراد به چنان چالش و معارضهء  فرساینده ای کشیده می شوند که سر انجام می تواند شخصیت آنها را مختل کند. در این صورت اولا ً برای جلوگیری از شیوع گسترده ونیز  بازسازی سلامت شخصیت فرد، حذف ویژگی های "بیماری آفرین" نهفته در سنت ، فرهنگ و نظام اجتماعی، راه ریشه‌ای واساسی است، اما نمایش درمانی به عنوان شیوه ای از" روان درمانی" هاو به عنوان راهی موردی و نه باز دارندهء شیوع، چاره ای برای بهبود وباز سازی سلامت شخصیت است.
از دو پدیدهء "نمایش درمانی" و "نمایش شکوفایی"، مورد اول هیچگاه در ایران بشکلی گسترده مطرح نشده است. در حالیکه "نمایش شکوفایی" در ایران و در دوره ای هر چند محدود، بشکل گسترده و مؤثری فعال شد. در نیمهء اول دههء پنجاه، این شیوه نمایش طی برنامه ای گسترده از طرف" کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" در بخش های مهمی از ایران پیاده شد. فعالیتی که در ابتدا و طی دوره ای کوتاه نتایج خوبی به همراه داشت. هنرمندان سپیده دم این نمایش درایران کسانی همچون بیژن و اردوان مفید، مرضیه برومند، رضا بابک و... بودندکه  پس ازآنکه با همکاری دان لافون با این پدیدهء دراصل غربی آشنا شدند، به دلیل توانایی خوبی که در شناخت جنبه هایی از معانی درونی آن از خود نشان دادند و همچنین به دلیل ذوق و قریحهء هماهنگ با  زیبایی شناسی این تاتر ذاتا ً جهان وطن و نیز به مدد انسی که با بازی های کودکان ایرانی داشتند توانستند برنامه های این تاتر را بشکلی خلاق به زبان بازی‌هایی نمایشی برای کودکان و نوجوانان ایرانی ترجمه کنند، و به عنوان مربیان تاتر آنرا درچنین گروه‌های تاتری به کار گیرند. ضمن آنکه دستاوردهای کار خود را به کسان دیگری منتقل کردند وآنها این تاتررا در گروه‌های تاتر  کتابخانه های "کانون پرورش..." تهران وبسیاری شهرهای دیگر فعال کردند، وجریانی از انتقال تجربیات که گاه بسیار مهم بودند رشد بیشتر آنرا فراهم کرد
اما درنقد وارزیابی کلی این تاتر یک نکتهء مهم قابل گفتن است؛ دراین برنامه گروه‌های تاتری به "کودکان" و "نوجوانان" تقسیم شده بودند، اما دیدگاهی کلی که موضوعات و درونمایه های اصلی برنامه های هرگروه سنی تاتر را تعریف و تشریح می کرد با اصول معتبر وشناخته شدهء مبحث "رشد شخصیت" ارتباط منسجم و سامان یافته‌ای نداشت. برنامه های این تاتر،هر چند در زمینه ها ی زیبایی شناسی واجرای نمایشی غنی بود و از لحاظ موضوع و درونمایه گرایشات خوبی داشت، اما مسأ له این بود که موضوع و درونمایهء برنامه‌ها براساس شناخت های تجربی پراکنده،  وغیر دقیق بنا شده بود وبرای رشد عاطفی، و مهارت های رفتاری کودک یا نوجوان، و جواب به نیازها و واقعیت تکاپوی درونی آنها از شناخت های عمیق وسازمند (ارگانیک) که روانشناسی رشد مطرح  میکند بهرهء چندانی نمی برد. درحالیکه "تاترشکوفایی" امکان پر ظرفیت و جذابی برای  بکارگیری این شناخت‌های رشد به زبان این شیوهء نمایشی است. و در این صورت نتیجه واقعا ً به سطح دیگری ارتقاء می یابد.
پیامد دیگر کمبودی که گفته شد با توجه به شرایط مربیان تاتری خود را نشان می داد. مربیان این تاتر بیشتر دانشجوی رشته های تاترصحنه ای و اجرایی بودند. و اصولا ً امکانی برای طی دوره ها وتحصیلات تخصصی در کارگردانی جلسات این شیوه های نمایشی وجود نداشت (وگویا ندارد). و درچنین شرایطی میزان و ما هیت  ر شد و  بلوغ شخص  کارگردان(مربی نمایشی) بشدت با نتیجه و روند کارارتباط پیدا می کرد و شاید بتوان گفت سلیقه های ناشی ازهمین ویژگی ها به جای شناخت تخصصی لازم نیز عمل می کرد. و بر این اساس چه بسا نتیجه ای با ارزش های خاص و یا اینکه کم مایه وضعیف بدست می آمد. به اضافهء اینکه(هرچند بندرت)، اما امکان اینکه نتیجه سر به بیراه بگذارد نیز وجود داشت.        
این شیوه نمایش اکنون نیزبا شکل، روش و درونمایه های بسیار متنوع  در مهد کودک ها وبعضی نهاد های فرهنگی دیگر به کار خود ادامه میدهد.اما فعالیت های موجود بسیار پایین ترازظرفیت های موجود آن است. این تاتربخوبی می تواند درمدرسه ها وآموزش وپرورش، و بخصوص در دانشگاه های ایران به عنوان عاملی مؤثردرتعدیل بحران ها یا معضلات عاطفی و اجتماعی که میگویند یکی از جنبه های بشدت مطرح دانشجویی است،فعال شود . این نمایش حتی در باشگاه های ادارات وکارخانه ها وبرای کارمندان وکارگران علاقمند و یا هرگروه اجتماعی علاقمند دیگری میتواند فعال شود. این نمایش برای چنین کسانی مثل دریچهء رو به منظری است که در میان گذراز راهرویی باریک وخالی ازپنجره باز می شود، وآنها را به درون عواطف غنی ترخود می برد، به کنارراه حل هایی برای مسایل سادهء زندگی روزانه که با نتیجه ای خوشحال کننده تر آمیخته اند، و با احساس سبک شدن از اغتشاش هایی درونی همراه است،و می تواند نزدیک تر شدن به آن توانایی ای باشد که ریشهء رشد مشکل، یأس یا نشدن راضعیف تر می کند. تاریخ "نمایش شکوفایی" یا "نمایش خلاقیت" ، خاطرات "مورنو" وبسیاری از دست اندرکاران این گونه نمایش سرشار از توصیف جلساتی است که دستیابی به شادی و شناخت جذاب ترین جنبه های آن است.
این نمایش بخصوص در جهانی که فن آوری بشدت آن را متحول کرده است. تحولی که نه تنها زندگی سنتی ما را فروپاشیده، بلکه نیروی رشد، شدن و آرامش ما را مدام به مبارزه با پیچیدگی های فن آورانهء خود می کشاند. ودیگر ابزارهای سنتی و ازجمله ابزارهای سنتی در آموزش، رشد و پرورش نمی توانند فردی با مهارت هایی که برای این زندگی لازم است، بسازند. کار، زندگی، و روابط انسانی بسیار پیچیده تر شده و در کشورهای درحال توسعه این پیچیدگی با نوعی بهم ریختگی نیز در آمیخته که شدت فشارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وتکنولوژیک را بسیار سنگین تر می کند. کودک، نوجوان وهر کس دیگر در آن دنیای سنتی، سال های سال درمیان آدم هایی مشخص (ونسبتا ً ثابت) بسر می برد، ونحوهء رفتار وحتی شیوه وبرنامهء زندگی خود را با راهنمایی خانواده ودر جامعه ای که هنجار ها و باورهای عمیقا ً شکل گرفته ای داشت و نیزدر نهادهای سنتی به راحتی می آموخت، ودر روندی که همه چیز کند میگذشت فرصت آن را داشت که به کمک تجربیات شخصی خود نیز چه بسیار بیاموزد و رشدی مناسب خود داشته باشد. (والبته در کنار اینها راه های انبساط درونی که جزیی از هنر، آیین و همان باورهای عمیق بود حضوری زنده داشت).
اکنون درجهانی و محیطی که آدم هایی با ذهنیت های جوراجور و پدیده هایی نوبه نو چنان به سرعت اطراف ما را پروخالی می کنند، و لحظه به لحظه چنان باید خود را باهمهء این تغییرات سریع هما هنگ کرد تا نه تنها بتوان تعادل خود راحفظ کرد، بلکه بتوان استعدادهای  خود را رشد داد ودر کار وفعالیت ها مشارکت کرد، ونیز به شادی ها ی دلخواه خود راهی باز کرد. در میانهء این تحولات خانواده که روزی به شکل همه جانبه تری کار ساز بود، اکنون خود در میانهء این کنش و واکنش نیازمند کمک های جدی است (هرچند این گفته به معنای انکار نقش همچنان  حیاتی خانواده نیست). اما به هر حال برای دستیابی به مهارت های زندگی و رسیدن به شخصیتی سالم ترو خوشحال، ورود به پدیده های جدید که نه، ورود به پدیده های ازلی که شکل های جدید مؤثر تر وقابل لمس تری دارند ضروری است.
   




[1] - واژه نامه جدید "فرهنگ جامع علوم تربیتی" نوشتهء محمدرضا داورپناه ، همین برابر نهاد را بکار برده است





۲۳ مرداد ۱۳۹۲

صد سال سینما




چاپ اول نوشته در روزنامه همشهری - به مناسبت صدمین سالگرد اختراع سینما-دیماه ۱۳۷۴



در ۲۸ دسامبر ۱۸۹۵ (هفتم دی ۱۲۷۴هش) برادران لومیر برای اولین بار در جهان نمایش عمومی فیلم را بر پردهای بزرگ ترتیب دادند.و اینک  (۲۸دسامبر۱۹۹۵ هفتم دی ۱۳۷۴) صد سال  از  این اولین نمایش عمومی فیلم در زیرزمین گراند کافه پاریس میگذرد. هرچند در آنزمان لومیرها به کار خود اعتماد داشتند اما مطمئنا نمیدانستند اولی روز نمایش این فیلم مبدأ تاریخ سینما خواهد شد و آن زیر زمین به عنوان اولین سینمای جهان در تاریخ خواهد ماند. اولین نمایش عمومی فیلم که برادران لومیر برپا کردند برای روزنامههای زمان خودش اتفاق مهمی نبود  زیرا در آن روزها بازار اختراعات چنان گرم بود که دیگرهر اختراعی ارزش خبری چندانی نداشت، اما مردم از اختراع و از فیلمهای لومیر استقبال کردند و نمایش
فیلمها با هجوم مردمی که برای تماشا میآمدند ادامه یافت و کار اختراع جدید بالا گرفت. توماس. ال. ادیسون که قبل از برادران لومیر گامهای مهمی برای اختراع سینما برداشته بود در آن زمان هنوز به نمایش فیلم با دستگاه کینتوسکوپ خود، که  مانند شهر فرنگ فقط یک تماشاگر میتوانست از دریچه کوچک آن فیلم را تماشا کند ادامه میداد و امیدی هم به آینده  سینماتوگراف لومیرها که مردم گروه گروه پای پرده بزرگ آن به تماشا می‌نشستند نداشت اما وقتی متوجه در آمد سرشار آنها شد به زودی تغییر عقیده داد و این پیشگام همیشگی در نوآوری و اختراعات اینبار به پیروی از لومیرها و یکسال  پس از آنها دستگاهی به  نام ویتاسکوپ برای نمایش روی پرده بزرگ ساخت اولین ها و اولین توقیف
لومیرها نه تنها اولین کسانی بودند که برای نمایش عمومی فیلم سالنی کرایه کردند و بلیت فروختند بلکه در تجربه بسیاری از آنچه که سینما با آن روبرو شد نخستین ها شدند، آنها برای اولین بار طعم توقیف فیلم را چشیدند و این هنگامی بود که یکی از گروههایی که به سراسر دنیا، از اروپا و آمریکا گرفته تا شرق دور گسیل داشتند به هنگامی که به روسیه رسید از قضا با مراسم تاجگذاری نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه روبرو شد، در این مراسم پس از تاجگذاری و به هنگامیکه غذای رایگان در میان مردم پخش میکردند هجوم وحشتناکی اتفاق افتاد و پنجهزار نفر در آن کشته شدند، فیلمبردار لومیر از لحظات این فاجعه فیلم گرفت اما از آنجا که حکومت تزار نمیخواست خبری از آن به کشورهای دیگر برسد آنرا توقیف کرد. لومیرها در ضمن نخستین کسانی بودند که ارزش دوگانه تصویر را که یکی تصویر ساده واقعیت و دیگری تأثیر فرا واقعیتی تصویر است دریافتند . به عنوان مثال آنها از طرفی به ‌گروه هایی که برای نمایش فیلم به روستاها میفرستادند گفته بودند برای آنکه روستائیان اختراع جدید را به حساب جادو و حیله‌ای نگذارند با ورود به هر روستا ابتدا تصاویری از محل تهیه کرده و نمایش دهند تا مردمی که به تماشای فیلم میامدند با دیدن تصاویری ساده و کاملا واقعی از روستای خود مطمئن شوند که حیله‌ای در کار نیست، اما از طرف دیگر آنها برای اولین بار (آگاه یا ناخودآگاه) دست به تهیه تصاویری زدند که تأثیر شگرف آن ناشی از به کار بردن شگردی تصویری بود  مثلا آنها برای فیلمبردای از ورود قطاری به ایستگاه چنان زاویه‌ای را برگزیدند که به هنگام نمایش گویی قطار به شکل هجوم مهیبی یک راست به سمت  تماشاگران حرکت میکند. با تماشای این لحظه نخستین تماشاگران سینما چنان ترسیدند که برای فرار به سمت درها دویدند و درست لحظاتی پس از آنکه ضرب شصت قدرت تصویر را چشیدند متوجه شدند حیله‌ای در کاربوده استسینما از نگاه اولین‌ها جالب اینکه هنگام نمایش فیلم در ایران نیز شبیه این اتفاق تکرار میشود. محمد علی جمالزاده در صد سالگی در خاطرات خود میگوید: ...دیدیم .کم کم کم ازاون دور یک خط آهنی، که شاید منظور همان قطار باشد، جلو میاد، هی بزرگتر میشه بقدری این خط آهن تند میآمد که ... خیال کردیم الان میاد پدرمونو در میاره بعد دیدیم گفتنند نه نهنه بنشینید، این سینماست. همچنین ماکسیم گورگی نویسنده سرشناس شوروی، روسیه، پس از تماشای یکی از فیلمهای لومیر  در سال ۱۸۹۶ چنین نوشت « هنگامیکه چراغهای سالنی که اختراع لومیرها در آن نمایش دادهمیشد خاموش شد تصویر بزرگ خاکستر‌ی رنگی بر پرده افتاد، خیابانی در پاریس، همچنان که  خیره به تصویر ثابتی که در آن کالسکه‌ها، ساختمانها و مردمی که در حالات مختلف خشکشان زده بود مینگریستیم به ناگهان جنبشی عجیب پرده را لرزاند و تصویر جان گرفت، کالسکه‌ها از نقطه‌ای در عمق تصویر یکراست به سمت ما حرکت کردند، به سوی تاریکی‌ای که ما در آن نشسته بودیم، تصاویر در سکوتی عجیب و ناشناس میگذشتند و  در آنها از صدای چرخ  کالسکهها ، گامها و صدای گفتگو خبری نبودادیسون و سینماادیسون و همکارش دیکسون قبل از لومیر برای نخستین بار فیلم رول (نوار فیلم) را که در سال ۱۸۸۹توسط ایستمن کداک ساخته شد در  سینما به کار گرفتند و نیزدیکسون بود که برای حرکت دادن فیلم در دوربین فیلمبرداری و پروژکتور اولین بار به فکر ایجاد سوراخهایی در امتداد لبههای فیلم افتاد و  مشکل چرخش فیلم در دوربین و پروژکتور را حل کرد و  راه را برای لومیرها و دیگران هموار ساخت و این روش همچنان تا به امروز ادامه دارد. گذشته از این  میتوان گفت که ادیسون و همکاران وی قبل از اختراع سینما بسیاری از اصول
فنی مهم را عرضه کردند و در واقع تنها کارباقیمانده برای لومیرها اضافه کردن پرده بزرگ بود

بازگشت به عقب،  تصویر متحرک چگونه شکل گرفت اما سینما بسیار قبل تر از ادیسون  و برادران لومیر نطفه بست و از همان آغاز کار به مدد دو نیرو پیش رفت، یکی نیروی علم و فن  ونیروی دیگر آن عشقی که در نهاد بشری است و بی تاب آن است که واقعیت را یکبار دیگر و به شکلی که خود می‌فهمد و احساس میکند بسازد. ریشه سینما  از این جنبه  به دور دستهای محووغریب بازمیگردد، از همان زمان که بشر در جلوی آتش ایستاد و تصویر (یا سایه) خود را بر دیواره چادرهایی که در آن میزیست به بازی و حرکت در آورد، شاید این نهاد از همان  زمان  کار خود را آغاز کرده باشد. البته بعدها یادگرفت که شکل حیوانات را از پوست  درآورد و سایه شکل ها را به صورت شخصیتهایی که ساخته بود بر دیواری به رقص در آورده و یا به جنگ اندازد. در زمانهای  بعد  به دستاورهای فنی قابل تری رسید و فانوس جادو را اختراع کرد و به وسیله آن توانست نقاشی روی یک شیشه شفاف را به کمک نور شمع و یک عدسی  بر دیوار انداخته و آنرا تماشا کند، این دستگاه تا جایی پیش رفت  که وقتی در قرن هفدهم کشیش دانشمندی به نام آتاناسپوس کرشر تصاویری از عروج مسیح را با آن به نمایش گذاشت تماشاگران چنان شگفت زده شدند که پنداشتند معجزه‌ای رخ داده است و خود کرشرهمچون جادوگری مورد توجه قرار گرفت و این نهاد بشری باز همچنان بی تاب  آن بود که در تصاویر ثابت جانی بدمد وواقعیت معنا داری بیافریند. اما تا مدتها علم و دانش هنوز نیروی چندانی  برای کمک به وی نداشت ، با  این وجودسرانجام با استفاده از آخرین ذراتی که از علم در کف داشت و به مدد پشتکاری عاشقانه فانوس جادو را به دستگاه فانتاس ماگوریا ارتقا داد و بدین وسیله توانست در ضمن نمایش تصاویر آنها را بزرگ  و کوچک  کند و در واقع به ایجاد نوعی حرکت در تصاویر دست یافت. این امکان جدید وسیله‌ای برای ارائه نمایش‌هایی هذیان گونه و اعاب برانگیز شد. یکی از تماشاگران نمایشی را که   دیده بود اینگونه شرح میدهد :«...فضا تاریک شد و تصویری از مینروا (اله رم باستان) با لباسی قرمز و یک جغد برپرده ظاهر گشت آنگاه تصویر وی هر لحظه بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که گویی جغد وی یکراست به سوی من میآمد، من با صدای بلند جیغ کشیدم. این صحنه به کابوسهای من میمانست». در ادامه قرن نوزدهم پیشرفت علم و اختراعات شتاب بیشتری گرفت، ابتدا با طرح فرضیه پیترمارک راجت در باره دوام تصویر در ذهن و رابطه آن با ایجاد حرکت در تصاویر دستگاه‌های نمایش تصویر متحرک متحول شد، بدنبال آن در سال ۱۸۳۹ عکاسی متولد شد و توانست عکس متحرک را در کنار نقاشی متحرک که تا آنزمان تنها بود رواج دهد و هنگامیکه دانشمندی به نام «ماری»که در حرکت پرندگان تحقیق میکرد نیازمند ضبط عکسهای پی در پی از پرواز پرندگان شد به تکنیک اولیه‌ای برای فیلمبرداری دست یافت، این زیست شناس اولین دوربین فیلمبردای را با نام تفنگ عکاسی که تا ۶ عکس را پی در پی میگرفت در سالهای ۱۸۸۱-۲ ساخت ، دیگر کار وارد مرحله تازه‌ای شده بود و دیگران آنرا ادامه دادند تا ادیسون ، دیکسون و سپس برادران لومیر از راه رسیدند و سینما آن شد که امروز استو حالا سینما...اکنون صد سال از نمایش اولین فیلم سینمایی میگذرد و سینما  به مهمترین هنر تصویری و پر جاذبه، و صنعتی پر سود تبدیل شده ‌است . از همان آغاز لومیرها با همه دانش و عشقی که داشتند به مدد توا ن مالی خود در انجام این کار موفق شدند و نیز درآمد سرشار آنان به حرفه جدید رونق بخشید. بیشتر ازیک دهه از اختراع سینما نگذشته بود که انحصارهای حرفه‌ای  و مالی سینما را در تسلط خود  گرفت  و سرانجام هالیود قطب نیرومند سینمای  جهان در حدود ۱۹۱۴  در آمریکا متولد شد و در کشورهای دیگر نیز، به جز برهه‌هایی کوتاه نفوذ انحصارهایمالی با سرمایه‌های کلان سینما را در دست گرفتند. این نیرو و روابط مربوط به آن هر کجا که موافق رشد بود دستاوردهایی عالی ببار آورد و هر جا که در جهتی مخالف وزید عرصه رابر رشد آن تنگ کرد و نه تنها برای هنر سینما بلکه برای بسیاری از استعدادهای بزرگ آن سرنوشت تلخی را رقم زد. ژرژ مه‌لیس یکی از مهمترین فیلمسازان آغاز کار سرانجام تنگدست شد و به روزنامه فروشی در متروی پاریس پرداخت. ادوین پورتر که با فیلم «دزدی بزرگ قطار» ۱۹۰۳پایه‌گذار زیبایی شناسی جدیدی در سینما شد سالهای آخر عمررا با شغلمکانیکی سپری کرد، آغازگران سینما در ایران نیز از این سرنوشت گاه تلخ یا سنگین گریزی نداشتند  و عبدالحسن سپنتا یکی از آنهاست، او پس از دختر لر(بزبان مردم فیلم جعفر و گلنار) که اولی فیلم ناطق فارسی شناخته میشود فیلم فردوسی را در بزرگداشت فردوسی ساخت . تا آنجا که به خاطر دارم کتاب تاریخ سینمای ایران روایتهای گوناگونی از توطئه‌‌‌هایی  که در دستگاه اداری رضا شاه و نیز توسط رقبای حرفه‌ای او برعلیه او چیده میشوند حکایت میکند توطئه‌هایی که  چنان آزار دهنده‌اند که سرانجام او را مجبور به انزوایی سنگین و همیشگی میکنند .اما این فهرست  داستانهای تلخ بهتر است  با گفته آمیخته به امید آرتور نایت، مورخ سینما، در باره یکی از نوابغ سینما، یعنی گریفیث   پایان داده شود« بالاخره استودیوی گریفث بدست طلبکاران افتاد...پایان سرگذشت او  پایان خوشی نیست و چون دیدن خواری بزرگان یا عقب افتادن نوابغ همیشه غم‌انگیز است، بهتر است همان هنرمند جوینده خستگی ناپذیری را که یک نسل تمام بازیگر و کارگردان تربیت کرد و الهام بخشید به یاد داشته باشیم


نسخهء  چاپ شده در روزنامهء همشهری (با اندکی تغییرات)